ترنم

 مُو غَریوِ ای وُلاتُم که نَدارُم رَه به جایی

هر چِه اَمداد ایزنُم نیرَسِه به جایی


آسِمون اَور گِرِه دُنیانِ کِرد تَنگ


چُونُو که هیچ کی نِ هیچ نیکُنِه بَنگ


آسمون اَور گِره دُنیانِ کِرد سَرد


مو چِطور دل خوش کُنُم لا ای همه بَرد


روزگار وا گِلِ سُور ایا نِهامون


هُمدورُنگِ لیشِهِ بِوَنِه به جامون


روزگار چه زُم ایخو که خوم نَدونُم


بَفتیِه با تالِ غَم تَمدارِ جونم


روزگار چه زُم ایخو مَر خُوم نَدونُم


ایزنی کَر کیتِ غَم به اُستُخونُم


اِی دِل اِی باور مَکُن دنیا خَش اُو بُو


چالِ سَردِ ایلمون پُر زِ تَش اُو بُو


دادُم اِی بیدادُم اِی دیدی چه کِردُم


گِمونِ روزِ چینوُ به خُوم نَکردُم


دادُم اِی بیدادُم اِی مَندُم خُومِ تَک


مَر قیامت بِنِشونِمون کِلِ یَک

 

+نوشته شده در پنج شنبه 19 تير 1393برچسب:,ساعت16:29توسط وحیدحاجیوند | |

تــو این سالی که گذشت: بعضی هـا رو نباید تحویل میگرفتم ولی گرفتم به بعضی هـا نباید رو میدادم کـه دادم با بعضی هـا نباید حرف میزدم که زدم این از سخـاوت مـــــنه نـه از حمـــاقـت...!!! امیدوارم تو سال جدید کمتر از این سخاوتمندی ها بکنم. . واســه تک تکـــتون آرزوی ســلامتـــی و خوشحالـــی میکـنم. امـــیدوارم ســال جـــدیدتــــون بــه هـــر دلـیـلــی بـــهتر از امــــسال بــگذره و بـــه همـــه آرزوهـــای خــوبتون بــرسید

+نوشته شده در سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:,ساعت1:7توسط وحیدحاجیوند | |

دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند…

+نوشته شده در شنبه 26 بهمن 1392برچسب:,ساعت23:3توسط وحیدحاجیوند | |

تفنگ حیفه که  آهو بکشی آهو قشنگه

تفنگ حیفه بکشی کوک کوهی رنگارنگه 

+نوشته شده در یک شنبه 20 بهمن 1392برچسب:,ساعت22:0توسط وحیدحاجیوند | |

روزگاري است كه شيطان فرياد مي زند، آدم پيدا كنيد سجده خواهم كرد...

 

+نوشته شده در دو شنبه 14 بهمن 1392برچسب:,ساعت21:28توسط وحیدحاجیوند | |

هیچ دوستی بهتر از تنهایی، برای اهل اندیشه نیست. ارد بزرگ

 

+نوشته شده در دو شنبه 14 بهمن 1392برچسب:,ساعت21:11توسط وحیدحاجیوند | |

چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف ، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت وضعف مرض آنان نداشت.
این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و موارد دیگر در ارتباط می دانستند.کسی قادر به حل این مسئله نبود که چرا بیمار آن تخت درست در ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه می میرد.به همین دلیل گروهی از پزشکان متخصص بین المللی برای بررسی موضوع تشکیل جلسه دادند و پس از ساعت ها بحث و تبادل نظر بالاخره تصمیم بر این شد که در اولین یکشنبه ماه ، چند دقیقه قبل از ساعت ۱۱ در محل مذکور برای مشاهده این پدیده عجیب و غریب حاضر شوند. 
در محل و ساعت موعود ، بعضی صلیب کوچکی در دست گرفته و در حال دعا بودند، بعضی دوربین فیلمبرداری با خود آورده و ... 
دو دقیقه به ساعت ۱۱ مانده بود که نظافتچی پاره وقت روزهای یکشنبه وارد اتاق شد. دوشاخه برق دستگاه حفظ حیات را از پریز برق درآورد و دوشاخه جاروبرقی خود را به پریز زد و مشغول کار شد ..!!

+نوشته شده در یک شنبه 26 آبان 1392برچسب:,ساعت14:52توسط وحیدحاجیوند | |

8.jpg

+نوشته شده در پنج شنبه 23 آبان 1392برچسب:همایش شیر خورارگان ,ساعت18:10توسط وحیدحاجیوند | |

سلام: یه روز گاو پاهاش میشکنه دیگه نمی تونه بلند شه
کشاورز دامپزشک میاره ..
دامپزشک میگه :
" اگه تا 3 روز گاو نتونه رو پاش وایسته گاو رو بکشید "
گوسفند اینو میشنوه و میره پیش گاو میگه :
" بلند شو بلند شو "
گاو هیچ حرکتی نمیکنه ...
روز دوم باز دوباره گوسفند بدو بدو میره پیش گاو میگه :
" بلند شو بلند شو رو پات بایست "
باز گاو هر کاری میکنه نمیتونه وایسته رو پاش
روز سوم دوباره گوسفند میره میگه :
" سعی کن پاشی وگرنه امروز تموم بشه و نتونی رو پات وایسی دامپزشک گفته باید کشته شی "
گاو با هزار زور پا میشه ....
صبح روزبعد کشاورز میره در طویله و میبینه گاو رو پاش وایساده از خوشحالی بر میگرده میگه :
" گاو رو پاش وایساده ! جشن میگیریم ... گوسفند رو قربوني كنيد ... "

نتیجه اخلاقی :
خودتون رو نخود هر آشی نکنید !

+نوشته شده در جمعه 26 مهر 1392برچسب:,ساعت23:42توسط وحیدحاجیوند | |

خونه ی مادر بزرگه ، الان آپارتمانه
خونه ی مادر بزرگه ، استخر و لابی داره
خونه ی مادر بزرگه ، wifi ی مفتی داره
خونه ی مادر بزرگه ، دیش و LNB داره
کنار خونه ی اون ، همیشه پارتی برپاست
پارتیهای محله ، پر شور و شوق و غوغاست
مادر بزرگه الان ، مازراتی سواره
رنگ موهاشم هر روز ، جور واجورو باحاله
مادر بزرگه الان ، شلوار جین می پوشه
کفش کالج و کیفش ، همیشه روبه روشه
مادر بزرگه هرشب ، Gem Tv رو میبینه
خرم سلطان و سنبل ، لامیارو میبینه
خونه ی مادر بزرگه ، هنوز خیلی باحاله
خونه ی مادر بزرگه ، حرفای خاصی داره

+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت18:5توسط وحیدحاجیوند | |

خداحافظ ای چشمه های قشنگ .........خداحافظ ای اسب و زین و تفنگ
خداحافظ ای مردم ساده پوش .............خداحافظ ای ایل پر جنب و جوش
خداحافظ ای مَشک و دُوْ و کَره......... خداحافظ ای کبک و میش و بَره

+نوشته شده در شنبه 19 مرداد 1392برچسب:,ساعت20:18توسط وحیدحاجیوند | |

همیشه وقتی مهمونی ها تموم میشه، حس غریبی دارم...

چه برسه به این دفعه که مهمونی خدا تموم میشه...

خدایا خیلی سعی کردم قدر این مهمونی رو بدونم ولی بازم احساس می کنم نتونستم...

یعنی سال بعد هم ما رو دعوت می کنی؟

 

+نوشته شده در پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:,ساعت22:9توسط وحیدحاجیوند | |

دوستدار شما رضا ایدیسون

+نوشته شده در پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:,ساعت1:59توسط وحیدحاجیوند | |


دختر محجبه ای با ظاهر ساده از خیابان می گذشت پسرکی گستاخ از پیاده رو داد زد و به او گفت
چطوری سیبیلو؟!
دخترک با خونسردی کامل تبسمی کرد و گفت: ...
وقتی تو ابرو بر میداری مو رنگ می کنی و گوشواره میزاری منم
مجبــــورم سیبیل بـــزارم تــا جــامعــه احســـاس کمــبود مـــرد نـــکنــه!!!'

+نوشته شده در دو شنبه 14 مرداد 1392برچسب:,ساعت1:16توسط وحیدحاجیوند | |

+نوشته شده در دو شنبه 14 مرداد 1392برچسب:,ساعت1:11توسط وحیدحاجیوند | |

بيا بريم حونه خومون، حونه خوتونه


بوس كنيم ،بازي كنيم ،هيشكي ندونه

+نوشته شده در جمعه 11 مرداد 1392برچسب:,ساعت20:16توسط وحیدحاجیوند | |

خدایا..میدانم راه درازی برای رسیدن بهت در پیش دارم..برای رسیدن به کمالات ، خوش بختی ها.. توکه نهایت کمالاتی .. تو که مهربانترین مهربانایی.. یه خواهشی ازت دارم، تو این راه سخت و دشوار به کمکت خیلی نیاز دارم..بهت خیلی امیدوارم...خداجون تنهام نزار.. من بی تو هیچم..

+نوشته شده در جمعه 11 مرداد 1392برچسب:,ساعت19:52توسط وحیدحاجیوند | |

 

تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

سن من بستگی به خواست مامانم داره
یه وقتا می گه
«تو دیگه بچه نیستی، این کارا چیه؟ از تو بعیده»
یه وقتا هم می گه
«تو هیچی حالیت نیست … بچه ای هنوز، این چیزا رو نمی فهمی!»


دیروز یکی اس داد میتونیم با هم بیشتر آشنا شیم؟
گفتم شما؟ گفت حالا آشنا میشیم
من قدم ۱۷۳ و ۶۹کیلو هستم
گفتم مگه میخوام گوسفند بخرم؟
دیگه جواب نداد...


طرف با داداشش نشسته پای هندونه
جاتون خالی با قاشق تمام مغزش رو تراشیدند و خوردند
باباشون از اونور داد میزنه میگه : یه ذره هندونه بزارید بمونه روی اون پوست
تا رومون بشه بزاریمش دم در ! اینجوری مردم فک میکنن بز تو خونه بستیم!...


طرف تو آهنگش میگه :
چرا خورشید میتابه چرا میچرخه زمین
 عشق من بگو چرا تو فقط بگو همین
خب روانی مگه با گالیله و نیوتــــــــون طرفی !؟

 

شمـــام وقتی از خواب بیدار میشید
چند دقیقه تو جاتون میمونیـــن تا لـــود بشین آیــــــا ؟؟

 

ﯾﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻢِ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺭﻭﯼ ﻋﺮﺷﻪ
ﮐﺸﺘﯽ ، ﺩﺭ ﺳﻮﺍﺣﻞ ﻣﮑﺰﯾﮏ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺍﻟﻤﺎﺱ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎﯾﺶ ﺍﺯ
ﺍﻧﮕﺸﺘﺶ ﺳﺮ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺗﻮ ﺁﺏ ﻭ ﺯﻥ ﺑﺎ
ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮ ﺭﺍ ﺳﭙﺮی کرﺩ…
ﭘﺲ ﺍﺯ۱۵ﺳﺎﻝ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﻩ ﻣﮑﺰﯾﮑﻮ ﺳﯿﺘﯽ ﺭﻓﺘﻪ
ﺑﻮﺩ ، ﺩﺭ ﯾﮏ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺳﺎﺣﻞ ﺳﻔﺎﺭﺵ
ﺧﻮﺭﺍﮎ ﻣﺎﻫﯽ ﺩﺍﺩ ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﺎﻫﯽ ﺭﻭ
ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﯾﻪ ﺟﺴﻢ ﺳﻔﺖ ﻭ ﺳﺨﺖ ﺯﯾﺮ ﺩﻧﺪﻭﻧﺶ
ﺣﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﺩﯾﺪ
ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻣﺎﻫﯿﻪ
ﻧﮑﻨﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮﻩ؟!
ﺑﺎﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺨﯿﻠﺖ ﻗﻮﯾﻪ!

 

+نوشته شده در جمعه 4 مرداد 1392برچسب:,ساعت20:22توسط وحیدحاجیوند | |

 

بهشت من جاییست میان عطر دل انگیز روغن محلی
عطر سرمست کننده ی نون تیری
بهشت من میان ایلی است که وفا و معرفت را می شناسند
بهشت من خاک ایران است سرزمین بختیاری

 

+نوشته شده در جمعه 7 تير 1392برچسب:,ساعت3:35توسط وحیدحاجیوند | |

 دختر کوچولو و پدرش از روی پلي ميگذشتن. پدره يه جورايي مي ترسيد، واسه همين به دخترش گفت: «عزيزم، لطفا دست منو بگير تا نيوفتي توی رودخونه.»

دختر کوچيک گفت:«نه بابا، تو دستِ منو بگير..»

پدر که گيج شده بود با تعجب پرسيد: چه فرقی میکنه؟!

دخترک جواب داد: «اگه من دستت را بگيرم و اتفاقي واسه م بيوفته، امکانش هست که من دستت را ول کنم. اما اگه تو دست منو بگيري، من، با اطمينان، ميدونم هر اتفاقي هم که بيفوته، هيچ وقت دست منو ول نمي کني.»

در هر رابطه ی دوستی ای، ماهیت اعتماد به قید و بندهاش نیست، به عهد و پیمان هاش هست. پس دست کسی روُ که دوست داری رُو بگیر، به جای این که توقع داشته باشی اون دست تو رُو بگیره..

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت14:59توسط وحیدحاجیوند | |

 farhad majidi1

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت13:22توسط وحیدحاجیوند | |

 نیما یوشیج در جشن یک سالگی فرزندش نوشت:پسرم! یک بهار، یک تابستان،یک پاییزو یک زمستان را دیدی! ازاین پس همه چیزجهان تکراریست جز مهربانی. *********************************************                                           جغدنزد خدا شکایت برد: انسانها آواز مرا دوست ندارند... خداوند به جغد گفت: آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدمها عاشق دل بستن! تو مرغ تماشا واندیشه ای وآنکه می بیند و می اندیشد،به هیچ چیز دل نمی بندد. "دل نبستن سخت ترین وقشنگ ترین کار دنیاست"!

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت13:11توسط وحیدحاجیوند | |

 آشنایی با معبد بوداییان - چین - دنا پاتوق

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت12:53توسط وحیدحاجیوند | |

 روزي، وقتي هيزم شكني مشغول قطع كردن يه شاخه درخت بالاي رودخونه بود ، تبرش افتاد تو رودخونه وقتي در حال گريه كردن بود يه فرشته اومد و ازش پرسيد: چرا گريه مي كني؟ هيزم شكن گفت كه تبرم توي رودخونه افتاده.

فرشته رفت و با يه تبر طلايي برگشت. '' آيا اين تبر توست؟ هيزم شكن جواب داد: '' نه " فرشته دوباره به زير آب رفت و اين بار با يه تبر نقره اي برگشت و پرسيد كه آيا اين تبر توست؟ دوباره، هيزم شكن جواب داد : نه فرشته باز هم به زير آب رفت و اين بار با يه تبر آهني برگشت و پرسيد آيا اين تبرتوست؟ جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به او داد و هيزم شكن خوشحال روانه خونه شد يه روز وقتي داشت با زنش كنار رودخونه راه مي رفت زنش افتاد توي آب. (هههههههه )هيزم شكن داشت گريه مي كرد كه فرشته باز هم اومد و پرسيد كه چرا گريه مي كني؟ اوه فرشته، زنم افتاده توي آب فرشته رفت زير آب و با جنيفر لوپز برگشت و پرسيد : زنت اينه؟ '' آره '' هيزم شكن فرياد زد فرشته عصباني شد. '' تو تقلب كردي، اين نامرديه ،هيزم شكن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. ميدووني، اگه به جنيفر لوپز '' نه'' ميگفتم تو ميرفتي و با كاترين زتاجونز مي اومدي. و باز هم اگه به كاترين زتاجونز ''نه'' ميگفتم تو ميرفتي و با زن خودم مي اومدي و من هم ميگفتم آره .
اونوقت تو هر سه تا رو به من مي دادي اما فرشته، من يه آدم فقيرم و توانايي نگهداري سه تا زن رو ندارم، و به همين دليل بود كه اين بار گفتم آره

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت12:43توسط وحیدحاجیوند | |

 

 قرعه‌کشی مرحله یک چهار نهایی مسابقات فوتبال لیگ قهرمانان آسیا از ساعت 12:30 امروز (پنجشنبه) در مقر کنفدراسیون فوتبال آسیا در کوالالامپور مالزی برگزار شد. با برگزاری قرعه‌کشی 8 تیم حاضر در این مرحله از مسابقات طبق برنامه زیر به مصاف هم می‌روند:

 

 

بازی شماره یک: الاهلی عربستان - اف سی سئول کره جنوبی
بازی شماره 2: استقلال ایران - بوریرام یونایتد تایلند
بازی شماره 3: کاشیوا ریسول ژاپن - الشباب عربستان
بازی شماره 4: گوانگجو اورگرانده چین - لخویای قطر

 

دیدارهای رفت از مرحله یک چهارم نهایی مسابقات لیگ قهرمانان باشگاه‌های آسیا 21 آگوست 2013 (30 مرداد 1392) و دیدارهای برگشت از این مرحله از مسابقات 18 سپتامبر 2013 (27 شهریور 1392) برگزار می‌شود. بدین ترتیب تیم استقلال در تاریخ 30 مرداد 92 در ورزشگاه آزادی میزبان نماینده تایلند است و در تاریخ 27 شهریور 92 در خانه بوریرام به میدان خواهد رفت. در مرحله نیمه نهایی این مسابقات تیم‌های برتر به شرح زیر به مصاف هم می‌روند:
* برنده بازی شماره یک - برنده بازی شماره 2
* برنده بازی شماره 3 - برنده بازی شماره

+نوشته شده در شنبه 30 خرداد 1392برچسب:,ساعت20:13توسط وحیدحاجیوند | |

 

+نوشته شده در چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:53توسط وحیدحاجیوند | |

 

 

 ﺩﻗﺖ ﻛﺮﺩﻳﻦ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﭽﻪ ﺍﻱ ﺑﺪﻧﻴﺎ ﻣﻴﺎﺩ
ﻫﻤﻪ ﺟﻤﻊ ﻣﻴﺸﻦ میگن
ﭼﻪ ﺧﻨﺪﻫﺎﺵ ﻣﺎﻣﺎﻧﻴﻪ
ﻟﺒﺎﺷﻮ ﭼﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻴﻪ ﻭ
ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺎه ﺧﺒﺮﻱ ﻧﻴﺴﺖ

ﻛﻲ ﻳﺎﺩ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﻴﻔﺘﻦ؟

ﻭﻗﺘﻲ ﭘﻮﺷﻚ ﺑﭽﻪ رو ﺑﺎﺯ میکنن
ﻣﻴﮕﻦ ﺍﻱ ﺑﺎﺑﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﺭﻳﺪه!!

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت1:55توسط وحیدحاجیوند | |

                         سوسوی ستارگان آسمان در التهاب آمدن توست                                     

                             آمدی و آسمان و زمین را  برایم بهشت کردی

                                                                                                                       

                                                                                                                                                             تنها ستاره ی آسمان دلم تولدت مبارک . . .

 

+نوشته شده در چهار شنبه 20 خرداد 1392برچسب:,ساعت8:52توسط وحیدحاجیوند | |

 

+نوشته شده در چهار شنبه 19 خرداد 1392برچسب:,ساعت22:47توسط وحیدحاجیوند | |

  ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ،ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ.ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺷﺮﻭﻉ ﺣﺮﮐﺖ ﻗﻄﺎﺭ ﭘﺴﺮ25ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺪ.ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﮐﺮﺩ. ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﮐﻮﺩﮎ5ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ،ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ،ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻭ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻗﻄﺎﺭ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺴﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﮑﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ.ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ.ﺁﺏ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﭼﮑﯿﺪ. ﺯﻭﺝ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺪﺍﻭﺍﯼ ﭘﺴﺮﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﻣﺮﺩ ﻣﺴﻦ ﮔﻔﺖ:ﻣﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﻢ.ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨﺪ...

 

+نوشته شده در شنبه 18 خرداد 1392برچسب:,ساعت1:6توسط وحیدحاجیوند | |

 

 
یه شب سه نفر برای خوش گذرونی میرن بیرون .... و حسابی مشروب میخورن و مست میکنن ... فرداش وقتی بیدار میشن توی زندان بودن ...
در حالی که هیچی یادشون نمیومده اینو میفهمن که به اعدام روی صندلی الکتریکی محکوم شدن ....
نوبتِ نفر اول میشه که بشینه روی صندلی. وقتی میشینه میگه : من توی دانشگاه , رشته خداشناسی خوندم و به قدرت بی پایان خدا اعتقاد دارم .... میدونم که خدا نمیذاره آدم بیگناه مجازات بشه ....
کلید برق رو میزنن ... ولی هیچ اتفاقی نمیفته ....
به بی گناهیش ایمان میارن و آزادش میکنن ...
نفر دوم میشینه روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه حقوق خوندم ....
به عدالت ایمان دارم و میدونم واسه آدم بی گناه اتفاقی نمیفته ...
کلید برق رو میزنن و هیچ اتفاقی نمیفته ...
به بی گناهی اون هم اعتقاد میارن و آزادش میکنن ....
نفر سوم میاد روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه , رشته برق درس خوندم و به شما میگم که وقتی این دو تا کابل به هم وصل نباشن هیچ برقی وصل نمیشه به صندلی .... 

+نوشته شده در چهار شنبه 15 خرداد 1392برچسب:,ساعت23:40توسط وحیدحاجیوند | |

 

 


khedmat patugh ir اگه دخترا برن سربازی

 

غذای پادگان ها نسبت به گذشته خیلی بهتر میشه ( دخترها می خوان هنرهاشون را نشون بدن)
::

 

هیچ کس دیگه دنبال معافیت نمیره حتی کور کچل ها هم می خوان بیان سربازی!!!
:: 

 

حمام و دست شویی های پادگان ها بالاخره روی بهداشت رو هم میبینن
::
دیگه رژه ها در پادگان درست انجام میشه …. چون دخترها را میذارن صف اول
( این جمله ۱۰۰% فیمینیستی بودا )
::

 

خاموشی از ۹ شب به ۱۲.۵ – ۱ شایدم … شب میرسه
::
خدمت سربازی از ۲سال به ۶ ماه کاهش پیدا می کنه … اگه خواستی میتونی اصلا نری …
چون تا ۱۵ سال بعدش سرباز نمی خوان از بس داوطلب هست
::
بعد از ۶ ماه که از سربازی بر می گردی اندازه ۶ سال خاطره داری!!!
::

فرهنگ عمومی پادگان افزایش پیدا می کنه … دیگه سربازها فحش رکیک به هم نمیدن 


 

از شوخی های… هم خبری نیست
::
قضیه فرار از سربازی به کل منتفی میشه و همه (پسرها) می خوان برن سربازی حتی اونهایی هم که قبلا رفتن می خوان دوباره برن !!…
::

 

اضافه خدمت برداشته میشه … کارایی که قبلا باعث اضافه خدمت می شده حالا باعث کاهش خدمت میشه
::
۴ازدواج دانشجویی و لاو ترکوندن توی دانشگاه کم میشه و ازدواج در پادگان و عشق من هم سنگر من مد میشه!

 

+نوشته شده در یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:,ساعت23:8توسط وحیدحاجیوند | |