ترنم

 

بهشت من جاییست میان عطر دل انگیز روغن محلی
عطر سرمست کننده ی نون تیری
بهشت من میان ایلی است که وفا و معرفت را می شناسند
بهشت من خاک ایران است سرزمین بختیاری

 

+نوشته شده در جمعه 7 تير 1392برچسب:,ساعت3:35توسط وحیدحاجیوند | |

 دختر کوچولو و پدرش از روی پلي ميگذشتن. پدره يه جورايي مي ترسيد، واسه همين به دخترش گفت: «عزيزم، لطفا دست منو بگير تا نيوفتي توی رودخونه.»

دختر کوچيک گفت:«نه بابا، تو دستِ منو بگير..»

پدر که گيج شده بود با تعجب پرسيد: چه فرقی میکنه؟!

دخترک جواب داد: «اگه من دستت را بگيرم و اتفاقي واسه م بيوفته، امکانش هست که من دستت را ول کنم. اما اگه تو دست منو بگيري، من، با اطمينان، ميدونم هر اتفاقي هم که بيفوته، هيچ وقت دست منو ول نمي کني.»

در هر رابطه ی دوستی ای، ماهیت اعتماد به قید و بندهاش نیست، به عهد و پیمان هاش هست. پس دست کسی روُ که دوست داری رُو بگیر، به جای این که توقع داشته باشی اون دست تو رُو بگیره..

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت14:59توسط وحیدحاجیوند | |

 farhad majidi1

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت13:22توسط وحیدحاجیوند | |

 نیما یوشیج در جشن یک سالگی فرزندش نوشت:پسرم! یک بهار، یک تابستان،یک پاییزو یک زمستان را دیدی! ازاین پس همه چیزجهان تکراریست جز مهربانی. *********************************************                                           جغدنزد خدا شکایت برد: انسانها آواز مرا دوست ندارند... خداوند به جغد گفت: آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدمها عاشق دل بستن! تو مرغ تماشا واندیشه ای وآنکه می بیند و می اندیشد،به هیچ چیز دل نمی بندد. "دل نبستن سخت ترین وقشنگ ترین کار دنیاست"!

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت13:11توسط وحیدحاجیوند | |

 آشنایی با معبد بوداییان - چین - دنا پاتوق

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت12:53توسط وحیدحاجیوند | |

 روزي، وقتي هيزم شكني مشغول قطع كردن يه شاخه درخت بالاي رودخونه بود ، تبرش افتاد تو رودخونه وقتي در حال گريه كردن بود يه فرشته اومد و ازش پرسيد: چرا گريه مي كني؟ هيزم شكن گفت كه تبرم توي رودخونه افتاده.

فرشته رفت و با يه تبر طلايي برگشت. '' آيا اين تبر توست؟ هيزم شكن جواب داد: '' نه " فرشته دوباره به زير آب رفت و اين بار با يه تبر نقره اي برگشت و پرسيد كه آيا اين تبر توست؟ دوباره، هيزم شكن جواب داد : نه فرشته باز هم به زير آب رفت و اين بار با يه تبر آهني برگشت و پرسيد آيا اين تبرتوست؟ جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به او داد و هيزم شكن خوشحال روانه خونه شد يه روز وقتي داشت با زنش كنار رودخونه راه مي رفت زنش افتاد توي آب. (هههههههه )هيزم شكن داشت گريه مي كرد كه فرشته باز هم اومد و پرسيد كه چرا گريه مي كني؟ اوه فرشته، زنم افتاده توي آب فرشته رفت زير آب و با جنيفر لوپز برگشت و پرسيد : زنت اينه؟ '' آره '' هيزم شكن فرياد زد فرشته عصباني شد. '' تو تقلب كردي، اين نامرديه ،هيزم شكن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. ميدووني، اگه به جنيفر لوپز '' نه'' ميگفتم تو ميرفتي و با كاترين زتاجونز مي اومدي. و باز هم اگه به كاترين زتاجونز ''نه'' ميگفتم تو ميرفتي و با زن خودم مي اومدي و من هم ميگفتم آره .
اونوقت تو هر سه تا رو به من مي دادي اما فرشته، من يه آدم فقيرم و توانايي نگهداري سه تا زن رو ندارم، و به همين دليل بود كه اين بار گفتم آره

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت12:43توسط وحیدحاجیوند | |